خودش میدونه که چه اتفاقاتی میتونست نیفته من خیلی میخاستمش ولی انقدر که من میخاستمش اون منو نخواست.
سالهام نتونستم فراموشش کنم چون به واقع دوستش داشتم.
ولی خوب چه میشه کرد شاید اینم شانس ما دونفربود که لب رودخونه هم میرفتیم خشکیده بود
فقط دلم میسوزه که این دوست داشتن زمان را حیف ومیل خودش کرد
بهترین سالای عمری که یطوردیگه گذشت ومیتونست طوردیگه بگذره.
ولی خوب دیگه شاید اینم پاداش عاشق شدن باشه.
امیدوارم روزی برسه که نوشته هام را دیدی یاد من بیفتی .
۶سال تحمل کردم ودلم میخواست ببینمتتک تک روزاوشباشا بات حرف زدم وخندیدم و بغض کردم.
این لینک کانال نوشته هامه ،امیدوارم حداقل یکی از نوشته هام راببینی و خوندی اسمم را یاد این بیفتی که چطور رفتارشد با دلش.
گاه گاهی قلمی بردست میگیرم به نشان ازبرای تونوشتن.شایدسهم انتخاب شده ما چیزی باشد که آرامشمان رادرآن می یابیم.ونوشتن هم مایه آرام جان دل من
T.me/ehsansamennevis
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت